باسمه تعالی
عنوان: معاویه
موضوع: معاویه و فرقههای زمان خود
مجتبی یوسفی
فصل دوم: معاویه و فرقهها
در دورة حکومت معاویه و حتی کمی قبلتر فرقههایی تشکیل شده بودند که عمدة آنها عبارتند از: 1) مرجئه 2)جبریّه 3)قدریّه 4) خوارج 5)نواصب
در میان این 5 مورد تنها موردی را که میتوان نام فرقه بر آن نهاد خوارجاند و باقی موارد بیشتر به یک جریان فکری /سیاسی/ حزبی شبیه و نزدیک بودهاند تا به فرقه اما با مرور زمانی و قوت گرفتن مبانی فکری تبدیل به فرقه شدهاند.
1) مرجئه
«مرجئه» از أرجأ یرجی إرجاء میباشد و به معنی به تاخیر انداختن است [1] از مجموع کتب فرق و مذاهب این مطلب برمیآید که مرجئه کسانی هستند که حضرت علی (علیه السلام) را به تاخیر انداخته و عمر و ابوبکر را بر آن حضرت (علیه السلام) برتری دادهاند.همچنین در تفسیری دیگر گفتهاند که اینان عمل را به تاخیر انداخته و ایمان را فقط اذعان قلبی میدانند.[2]
عقائد این گروه: اینان عمل را درحقیقت ایمان شرط نمیدانند و همه حتی مرتکبان کبائر را مومن میدانند به عبارت دیگر خلفاء 3 گانه، معاویه، عمروعاص همه مومناند[3]
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمودند: «مرجئه یهودیان این امتاند»[4].
در تفسیر این سخن گفتهاند که همانطور که یهودیان نخستین کسانی بودند که با پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دشمنی برخاستند و نام ایشان را از تورات محوکردند، مرجئه نیز به خاطر این برخورد با حضرت علی(علیه السلام) و ناسپاسی از آن حضرت (علیه السلام) مانند یهود نسبت به پیامبر شدند.[5]
از امام باقر (علیه السلام): «مرجئه ظاهر و باطن سنت خدا را تحریف کردند. آنان یهودیان این امتند و دشمنی آنها با ما از یهود و نصارا شدیدتر است»[6].
نکتة قابل توجه ایست که مرجئهگری یکی از خطرناکترین تفکرات شکل گرفته در حیات اسلام است چرا که به شدت باعث شیوع بیبندو باری حکومتی و متأسفانه دینی میشود.
همچنین اینان از اظهارنظر و صحبت در مورد برخی از صحابی خودداری میکنند، در بستر چنین تفکراتی احادیثی چون «أصحابی کنجوم السماء بأیّهم إقتدیتم إهدیتم»[7] جعل شده است.
علمای اهل تسنن مؤسس این تفکر را حسنبنمحمدحنفیه میدانند. اما بنابر دلائل و علمای شیعی این صحبت نمیتواند درست باشد. برای دلائل و توضیح بیشتر به کتب ملل و نحل شیعی رجوع فرمائید.[8]
از توضیحاتی که داده شد به راحتی می توان فهمید که چه کسانی از وجود این تفکر و جریان فکری-سیاسی سود میبردهاند. در اینجا به سخنی از ابوحاتمرازی اسماعیلی توجه فرمائید: «گفتهاند که آغاز شکلگیری و رواج عنوان «ارجاء» زمانی بود که بین پیروان علی پس از ماجرای حکمیّت دو دستگی پیش آمد و در نتیجه مردم 3 گروه شدند گروهی با علی مانده شیعه نامیده شدند... گروهی بر او شوریده و مارقین نامیده شدند و گروهی نیز با معاویه بودند که مرجئه نامیده شدند»[9].
بنابراین قوت دهندگان این تفکر امویان بودند.
علل:
أ) شستن دامن پر ننگ عثمان و موجه کردن کارهای وی [چرا که برای استفادة سیاسی از او به محترم و مقدس بودن عثمان احتیاج داشتند].
ب) بعد از مرگ عثمان مسلمانان با شیوة خود [درست یا نادرست] حضرت علی (علیه السلام) را به خلافت برگزیدند و انگشت اتهام مردم به سمت معاویه گرفته شد که چرا از پذیرش فرمان امام مفترضالطاعة سرباز زدهای؟
قوت گرفتن این تفکر بین مردم که «اصحابی کنجوم السماء بأیهم اقتدیتم اهدیتم» باعث از بین رفتن این اتهام میشد چرا که معاویه در کارهایش به نقاب اسلامی بودن احتیاج داشت.
ج) با این تفکر بیبندوباری به سرعت شیوع مییافت آن هم در وجة شرعی و این مطلوب معاویه بود. به همین دلیل است که احادیثی چون «بادروا أولادکم بالحدیث قبل أن یسبقکم إلیهم مرجئه»[10] از ناحیة ائمه (علیهم السلام) صادر شده است.
د) معاویه در کارهای خود سیاستی دو سویه داشت؛ از طرفی مرجئهگری را ترویج میداد که مبادا با چهرة مذهبی او دچار خدشه شود و فساد اخلاقی خود و اطرافیانش گریبانگیر حکومتش شود و از طرفی دیگر جبرگرایی را تبلیغ میکرد.
2) جبریّه
در تعریف جبریّه گفتهاند: «نفی فعل از بنده و نسبت دادن آن به خداوند»[11].
جبریّه دارای 2 شعبه است: مطلق: بنده نه فعل و نه قدرتی در عمل دارد و همه منسوب به خداست.
متوسط: بنده قدرت غیر مؤثر دارد.
معاویه و بلکه تمام خلفای اموی این تفکر را به شدت حمایت میکردهاند. به نمونههای زیر توجه کنید:
-معاویه در مورد ولیعهدی یزید گفت: «إنّ أمر یزیدٍ قضاء لیس للعباد خیرةٌ من امرهم»[12].
-یزید بعد از حادثة کربلا و فریب مردم همواره این آیه را میخواند :«تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء».
-عبداللهبنزیاد بعد از به شهادت رساندن حضرت علی اکبر (علیه السلام) میگفت :« إنّ الله قد قتله»[13].
-معاویه همواره میگفت: «عمل و کوشش هیچ نفعی ندارد، چون همة کارها بدست خداست».[14]
-سخن دیگر معاویه: «هذه الخلافة امرٌ من الله و قضاءٌ من قضاء الله».[15]
- سخن دیگر معاویه: «الأرض لله و أنا خلیفة الله فما آخذ من مال الله فهولی و ما ترکته کان جائزاً لی»
این عبارت علاوه بر اینکه نشانگر تفکر جبری است، نشانهای برای سیاست مرجئهگری او نیز هست (ما ترکته کان جائزاً لی !)
-سخنرانی عبیداللهبنزیاد در مسجد کوفه بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام).
«الحمدلله الذی اظهر الحق و نصر امیرالمؤمنین و أشیاعهُ و قتل الکذّاب بن کذّاب»[16]
3) قدریّه
این دسته قائل هستند که قدر پیشین الهی در افعال اختیاری انسان وجود ندارد، زیرا در اینصورت تکلیف و مجازات خطاکار عادلانه نخواهد بود[17]. از طرفی عدهای چون ابوحاتمرازی قائل هستند که قدریان خداوند را خالق خوبیها میدانند و خالق شرّها شیطان است یعنی قدر خداوندی در دائرة گناهان و کبائر وجود ندارد[18]. از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودهاند: «قدریان مجوسان این امتاند»[19] .
نخستین پیشوای این گروه معبد جهنی بوده است که در سال 80 ه.ق کشته شده است و قاتل او کسی جز هشامبنعبدالملکاموی نبوده است.
علت این کار مشخص است چرا که پایههای حکومت اموی بر روی جبرگرائی استوار شده است و قدری یعنی ضد جبر.
با مرور زمان و قوت یافتن این گروه و سازماندهی شدن تفکرات، اینان را معتزله نامیدند که تا اکنون نیز تفکرات آنها پابرجاست.
بررسیها نشان میدهد که عنوان معتزله حتی قبل از پیدایش قدریه وجود داشته است و به گروهی گفته میشده است که در زمان حضرت علی (علیه السلام) از ایشان کنارهگیری کردهاند. همچون سعدبنأبیوقاص، عبداللهبنعمر، محمدبنمسلمة انصاری و...
اینان معتزلة سیاسی بودهاند نه معتزله اعتقادی؛ چرا که این گروه با اینکه معتزله خوانده میشدند هرگز گرایشهای قدری نداشتند و به داشتن دیدگاه قدری شناخته نمیشدند.[20]
اما معاویه؛ به نظر میآید که معاویه در جهت تقویت اعتزال سیاسی کوشش میکرده است.
نمونة1: وی وقتی میخواست یزید را خلیفه و برای او بیعت بگیرد ابتدا شخصیتهایی چون مروان بن حکم را از پست خود برکنار کرد [وی والی بصره بود] و برکناری مغیرةبنشعبه را نیز در سر داشت که او با زرنگی خود را بر سر پست [والی کوفه] ابقاء کرد.[21]
نمونة2: قطع کردن حقوق شیعیان از بیت المال و به تنگنا انداختن آنها تا با درگیری در مسائل اقتصادی از صحنة سیاست حذف شوند.
نامة معاویه به عمّال خود: «مواظب باشید هر که ثابت شد که از شیعیان علی (علیه السلام) و اهلبیت او است اسم او را از دفتر بیتالمال حذف کنید و حقوق و مزایا او را قطع نمایید»[22].
4) خوارج
این فرقه در سال 37 هجری و بعد از ماجرای حکمیّت رسماً اعلام وجود کردند.از عمده عقائد آنان این بود که مرتکبان گناهان کبیره را کافر میدانستند و از همین رو عثمان تکفیر و به قتل رسید. به نظر میآید که خوارج قبل از جنگ صفین نیز وجود داشتهاند اما نه به صورت یک فرقه بلکه به صورت یک جریان فکری. در زیر به شواهد این ادعا اشاره خواهیم کرد.
شواهد: -بعد از غزوه هوازان مردی که ذوالخویصره نام داشت به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) در مورد تقسیم غنائم اعتراض کرد و ایشان را متهم به بیعدالتی کرد. حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «وای بر تو! اگر من عدالت را رعایت نکنم چه کسی رعایت خواهد کرد» سپس فرمود از نسل این مرد قومی پدید خواهند آمد که بسیار در دین تعمق میکنند (به واسطة کثرت سؤال و اعتراض بیمورد) و چنان از دین خارج میشوند که تیر از کمان خارج میشود[23].
ذوالخویصره در جنگ نهروان کشته شد و حضرت امیر (علیه السلام) به خاطر پیدا شدن جنازة او شکر به جا آورد.
-کشته شدن عثمان به خاطر گناهان وی که شورشیان دستاویز قرار داده بودند.
-شکلگیری یک فرقه هرگز نمیتواند فقط معلول یک حادثه (چون حکمیّت) باشد و حتما جریان فکری آن در جامعه وجود داشته که ناگاه به صورت فرقهای ظهور کرده است.
خوارج را از این رو به این اسم نامیدند که همواره بر امام زمان خود خروج میکردهاند. قابل توجه است که اینان تا (عمر) را به عنوان خلیفه قبول دارند.
اما معاویه؛
معاویه مستقیم یا غیر مستقیم در شکل گرفتن این فرقه دخالت داشته است.
-خوارج پیشزمینههای تفکر ارجائی داشتند چرا که تا خلیفة دوم را قبول داشتند و بعد از آن بر عثمان و دیگر خلفاء شورش میکردند، همچنین فقط با تفکرات مرجئهای میتوان بر امام مفترضالطاعه زمان خود خروج کرد. البته بادی توجه داشت که اینان با «عمل شرط ایمان نیست» مخالف بودهاند و در این فقط از مرجئه جدا شدهاند.
-خوارج گمراهانی بودند که در اثر بدفهمی حقائق به بیراهه افتاده بودند معاویه علاوه بر جریان جعل حدیث، با حیلهای که در جنگ صفین و در ادامة آن در ماجرای حکمیّت به کاربرد نقش مستقیم در ایجاد فرقه داشت.
-قتل عثمان که به طور مستقیم از طرف معاویه [اما مخفیانه] سازماندهی میشد معلول تفکر خوارج بود که مرتکبان گناهان کبیره کافراند.
-شمر از خوارجی بود که در جنگ صفین با سپاه حضرت امیر (علیه السلام) بود و بعد از حکمیّتجدا شد. شمر پس از مدتی به معاویه پیوست. این نوع تغییر در خوارجی چون شمر نشان میدهد که معاویه با فریب دادن، آنها را نیز در سیاستهای خود ابزار قرار میداده است.
5) نواصب
ناصب از لحاظ لغوی از نصب، ینصب مشتق میشود.
گفته شده پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز عید غدیر حضرت علی (علیه السلام) را از طرف خداوند برای جانشینی نصب کردهاند. و مردم را امر به پیروی از ایشان کردهاند. حال اگر کسی با امر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مخالفت برخاسته و دیگری را به جای آن حضرت برگزیند کاری مانند رسول خدا انجام داده، یعنی دیگری را نصب کرده و این دشمنی با خدا و رسول اوست.
همچنین واژة «مناصبه» در معنای دشمنی نیز به کار رفته است. عنوان مثال معنی جملة «نصب لی فلان نفسه»: فلانی خود را برای مبارزه با من آماده کرد[24].
از مجموع صحبتهای فوق این تعریف برداشت میشود: ناصبی کسی است که شخص دیگری را به عنوان جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برگزیده و با حضرت علی و اولاد او (علیهم السلام) دشمنی میکند.
علامه مجلسی نواصب را اصلاً جزو فرق اسلامی نمیداند[25] و همین طور فقهای دیگر چون شهیدین[26].
نواصب علی رقم تلاشهای معاویه و خلفای بعد هیچ وقت نتوانستند به صورت یک حزب و فرقه سازماندهی شوند و همیشه به صورت یک جریان فکری در جامعة اسلامی حضور داشتهاند.
معاویه قسم خورده بود تا نام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت او را از بین نبرد از پای ننشیند «لا و الله إلّا دفناً دفناً»؛ به همین خاطر سیاست زشت سب علی (علیه السلام) را دستور کار خود قرار داد. او در نامهای به مغیرة بن شعبه نوشت:
«... این نکته را همیشه دستور کار خود قرار ده و آن سب و دشنام به علی و مذمت او و اصحابش و در مقابل، یاد کردن از عثمان به نیکی و توجه خاص به پیروان عثمان و گوش دادن به سخنانش...»
معاویه خود پیشتاز این زمینه بود به گونهای که در آخر خطبة نماز جمعه اینگونه میگفت: «پروردگارا، همانا اباتراب در دین تو الحاد ورزیده است و از راه تو بازداشته است. بار خدایا او را نفرین کن، نفرینی سخت و او را عذاب ده عذابی دردناک»[27].
خلفای زمان او و بعد از او نیز به او تأسی کرده و پای در این جریان نهادند:
-زیاد فرماندار کوفه در زمان امام حسن (علیه السلام) مردم را بر در کاخ جمع میکرد و آنها را به لعن علی (علیه السلام) تشویق میکرد[28].
-حجاجبنیوسف در سر راه به مردی برخورد کرد. آن مرد پیش آمد و گفت: ای امیر خانوادة من به من ستم کردهاند و نام مرا علی نهادهاند نام مرا تغییر ده و صلهای به من ببخش. حجاج نام او را تغییر داد و منصبی به او داد[29].
علیرغم تلاش امویان چندان توفیقی نیافتند. چرا که در اواخر سلسلة خود بساط این کار برچیده شد و چیزی جز تنفر عمومی از خود آنها به جای نماند.
منابع:
1) نهج البلاغه- ترجمة مرحوم جعفر شهیدی.
2) جعفر سبحانی- بحوث فی الملل و النحل - انتشارات مرکز مدیریت- چاپ دوم- 1310 ه.ق.
3) شهرستانی- کتاب الملل و النحل - مصر، قاهره:ناشر کتابخانة آنجلو ،دو جلدی.
4) ترجمة شرح ابن أبیالحدید- محمود مهدوی دامغانی- نشرنی- تهران- چاپ سوم- 1379ه.ش.
5) علامه مرتضی عسگری- نقش عایشه در تاریخ اسلام- قم: مرکز فرهنگی انتشاراتی مفید- 1374
6) عمادالدین حسین اصفهانی (عمادزاده)- تاریخ زندگی امام حسین (علیه السلام)- قم: نشر اسوه- چاپ اول1383- دو جلدی.
7) محمد حسن شفیعی شاهرودی-گزیدة جامع الغدیر- قم: نشر قلم مکنون- 1385ه.ش.
8) سید علی فرحی-بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی- تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی- چاپ اول 1375ه.ش.
9) علامه سید محسن امین عاملی- مترجم:حسن طارمی-امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)- تهران: سازمان چاپ و انتشارات- 1374ه.ش.
10) ابوحاتم رازی- مترجم:علی آقانوری- گرایشها و مذاهب اسلامی در 3 قرن نخست هجری- قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب 1382.
11) علی ربانی گلپایگانی- فرق و مذاهب کلامی- قم:مرکز جهانی علوم اسلامی-1381 ش. ویرایش دوم
12) شهید مرتضی مطهری-حماسة حسینی (جلد3)- قم: انتشارات صدرا.
13) علامه شرفالدین- ترجمة علی دوانی-اجتهاد در مقابل نص-
14) مهدی پیشوائی- سیرةپیشوایان- قم: انتشارات مؤسسه امام صادق(علیه السلام)- چاپ 21- 1388 ه.ش
15) جعفر سبحانی- فروغ ابدیت- قم: بوستان کتاب- 2 جلدی.
16) سعید داوودی، مهدی رستمنژاد زیر نظر آیت الله مکارم-عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها و پیامدها-
17) سید محمد حسن موسوی کاشانی-بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه گذشت- تهران:دارالکتب اسلامیه- چاپ سوم- 1374ه.ش.
18) نصربنمزاحممنقری- ترجمهء کریم زمانی-واقعة صفین در تاریخ (وقعة الصفین)- مؤسسة خدمات فرهنگی رسا- چاپ اول-1364.
[1] . گرایشها و مذاهب اسلامی در 3 قرن نخست هجری- علی آقانوری- ص 76.
[2] . فرق و مذاهب کلامی- ربانی گلپایگانی - قسمت مرجئه.
[3] . همان.
[4] . دعائم الاسلام- ج1-ص75.
[5] . گرایشها و مذاهب اسلامی- ص 81.
[6] .کنزالعمال-ج1-ص362.
[7] . ترجمة شرح ابنأبیالحدید-ج4-ص452.
[8] .ر.ک بحوث فیالملل والنحل- جعفر سبحانی-ج3-ص70
[9] .گرایشها و مذاهب اسلامی- ص 80.
[10] .فروع کافی-ج4-ص47.
[11] . کتاب الملل و النحل - شهرستانی -ج1-ص 79.
[12] . فرق و مذاهب کلامی- ربانی گلپایگانی- ص 257.
[13] .بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی- ص 169.
[14] .حیاة الصحابه، ج3،ص529 (به نقل از کتاب عاشورا، انگیزهها ، ریشهها....)
[15] .مختصر تاریخ دمشق، ج 9، ص 89.
[16] . سیرة پیشوایان ص 194.
[17] .فرق و مذاهب کلامی- ربانی گلپایگانی ص 255.
[18] . گرایشها و مذاهب اسلامی- ص91.
[19] .توحید حدوق ص 380.
[20] . گرایشها و مذاهب اسلامی- ص94
[21] .او که فهمیده بود معاویه چه نقشهای در سر دارد، پیش دستی کرده به شام رفت و جانشینی یزید را پیشنهاد داد.
[22] .عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ص 201.
[23] .الکامل -ج1-ص631.
[24] -گرایشها و مذاهب اسلامی- ص 62-63.
[25] . بحار- جلد68-ص 244.
[26] .شرح لمعه 4 جلدی- جلد 1- ص110
[27] .گزیدة جامع الغدیر-ص1103
[28] .گزیدة جامع الغدیر- ص 1103
[29] .ترجمة شرح ابنابیالحدید- محمود مهدوی دامغانی-ج2-ص 228-224.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک های درباره دلالت الفاظ و وضع
بررسی اشکالات وارده به کتاب سلیم بن قیس هلالی
بررسی روایات پیرامون نوروز(2)
بررسی روایات پیرامون نوروز(1)
تاریخچه نوروز
جعل حدیث و اهداف آن
شبهه بدون درب بودن خانه های مدینه در صدر اسلام
مفهوم انتظار در لغت، عرف و شرع
فضاسازی معاویه در شام علیه امام علی(علیه السلام)(2)
فضاسازی معاویه در شام علیه امام علی(علیه السلام)(1)
اشک ریختن در فرهنگ شیعه چه جایگاهی دارد؟(2)
اشک ریختن در فرهنگ شیعه چه جایگاهی دارد؟(1)
معاویه و فرقههای زمان خود(2)
معاویه و فرقههای زمان خود(1)
[همه عناوین(29)]